مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره
محیامحیا، تا این لحظه: 7 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

شیطنت های 21 ماهگی عسلی

این روزها را به شیطنت می گذرانی... اگه بچه ای بخواد اذیتت کنه سریع یا گازش می گیری و یا وحشتناک موهاشو می کشی! چند روز پیش یه شیشه بزرگ رب گوجه رو برداشتی و آوردی تو سالن انداختی و شکوندی و تمام زندگی عزیز رو رُبی کردی! منو کاردم می زدی خونم در نمی اومد! یه سیلی محکم زدم تو صورتت ... نمی خواستم اینقدر محکم بزنم ولی شد دیگه... منو ببخش ... همیشه اذیت می کردی آروم می زدم پشت دستت و البته تو که کَکِتم نمی گزید اما این سری خیلی ما رو به زحمت انداختی و اذیت کردی... تلخی و شیرینی تو زندگی همه هست ولی من همیشه سعی کردم تلخی ها رو فاکتور بگیرم و فقط خاطرات شیرینت رو بنویسم تا تو هم یاد بگیری بزرگ شدی باید و باید بدیها و تلخی ها رو زود ف...
23 مرداد 1393

پسر بابا

عسلک من انگور خیلی دوست داره... یک خوشه انگور رو تند تند می خوره و میگی اَنور (به بابایی رفته) چند روز پیش دلم خیلی شور میزد فقط آیت الکرسی خوندم و  ... بعد از ظهر تا ازت غافل شدیم پله ها رو گرفتی رفتی بالا و از پله دهم یهو برگشتی و افتادی ... من این صحنه رو ندیدم فقط صدای بابایی و خاله جون رو شنیدم و از جا مثل فنر پریدم ... خاله جون میگه من دیدم که برگشت ولی اصلا نفهمیدم چطوری رو پله ها قل خورد و اگر همونجوری می افتاد حتما سرش به زمین می خورد! خدا رو صد هزار بار شکر که به خیر گذشت... دیروز هم رفته بودم لباسی که برات خریده بودم رو عوض کنم وقتی برگشتم دیدم سرتو  نگه داشتی و میگی اوووووف اووووووووف ... و خاله جون می خندید ...
14 مرداد 1393

فرهنگ لغت دردونه ی ما

نانا= آهنگ نونو=لباس دَدَ=کفش دارت=کارت دوشت=گوشت دَس=سرد دست=دست دَخ=یخ دایه=دایی عامو=عمو اَموم=حموم=حمام ریخ=ریخت دَد=درد بیشی=بشین یا بشینیم بَسی=بستنی باییی=بابایی ماییی=مامانی بَسه=بس، کافی باسه=باشه، چشم عَس=عکس مُه=مُهر باسی=بازی ماژی=ماشین و ... ...
12 مرداد 1393

خبر مهم

خبر مهم: پسر نازم عزیز دلم دردونکم از ماه مبارک رمضون دیگه جیششو میگه! متن کامل خبر: حدودا 2 ماه قبل از ماه رمضون پسرم هر وقت جیش می کرد سریع می اومد خبر میداد و به ادرار می گفت «جیش» و به مدفوع هم می گفت «اَه» و همه می گفتن خوب وقتی جیششو میگه از جیش بگیرش! اما مامانی تنبلیش می اومد فرش بشوره ! شایدم می ترسید! اوایل چند بار حیاط عزیز اینا پوشکتو باز کردم تا یاد بگیری جیش چیه و بعد از یه مدت ساعتی یک بار می بردمت توالت و شما هم بعد از کمی آب بازی جیش می کردی و چند ثانیه خودتو نگه میداشتی و دوباره جیش می کردی و با تعجب نگاه می کردی! اینطوری بود که یاد گرفتی میتونی جیشتو کنترل کنی...بعدش دیگه تو خونه جیشتو می ...
7 مرداد 1393
1